سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گروه جهادی شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی
نوشته شده در تاریخ شنبه 92 فروردین 24 توسط اگه گفتی

نیمه شب بود

خواستم بخوابم

باید مسواک میزدم

او در حال شستن ظرفها بود بدون این که صدایش در بیاید

چندمین باری بود که ظرفها را میشست

هر وقت کسی نمیشست او داوطلب بود. نه در میان جمع بلکه در کنار ظرف ها!!!

صدایش زیاد در نمیامد

از بچه های پشتیبانی بود

یه روز بهش گفتم اگه یه کم دیگه جلو اخلاصتو نگیری شهید میشی!!!

طوری خندید انگار اصلا متوجه نشد در چه موردی صحبت میکنم!!

اسمش را نمیبرم

چون

گمنام بود...





طبقه بندی: خاطرات،  گمنام،  اگه گفتی،  پشتیبانی
قالب وبلاگ