• وبلاگ : گروه جهادي شهداي گمنام دانشگاه علوم پزشکي
  • يادداشت : دومين مهمان صندلي داغ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بسم الله
    يکي از بهترين خاطراتتون در طول اردو...

    پاسخ

    خاطرات قشنگ بود ولي اگه يکي رو بخايد تعريف کنم تو اين پايش خونه به خونه تو روستاي شاوردي شمالي فک کنم بود تو يکي از خونه ها رفتيم ديدم که انگار يه روستاي کوچک ديگه تو اون خونه هست يه پيرمرد بود به عنوان پدر و بزرگ خونه و چندين پسر که همه ازدواج کرده بودن و هر کدوم قسمتي از حياط بزرگ خونه برا خودشون يه خونه اي ساخته بودن و همه خوش و خرم دور هم زندگي ميکردن که تو حياط همون خونه هم طويله و خيلي چيزاي ديگه داشتن وقتي ما وارد خونه شديم ديديم پدر خونه نشسته داره قليون ميکشه و همه بچه ها با يه صميميتي دورش هستن و دم غروب هم بود ما رفتيم پايش رو انجام داديم و اونا مارو به شام هم دعوت کردن ولي ما بعلت منتظر بودن اون يکي گروه مجبور شديم دعوتشون رو رد کنيم ولي خيلي خوشم اومد از صميميتشون. انشاله تو جامعه امروزي هم اين رسم هاي قشنگ ادامه پيدا کنه. ياعلي صلوات