سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گروه جهادی شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی
نوشته شده در تاریخ شنبه 92 اردیبهشت 21 توسط جهادگر

بسم ا...

در خدمت دومین مهمان صندلی داغ جناب آقای محمد قاسم پور هستیم...

 خب هر چه دل تنگتان می خواهد همانند بار اول ! با رعایت قوانین صندلی داغ می تونید بپرسید وبنده هم در اصرع وقت پاسخ خواهم داد...




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 اردیبهشت 18 توسط جهادگر

شما دوست دارید

میهمان دوم صندلی داغ وبلاگ

کدوم یک از خوهرا یا برادرای جهادی باشه؟

این نظرخواهی فقط تا جمعه مورخ 92/2/20 ادامه داره. پس بشتابید...




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92 اردیبهشت 12 توسط جهادگر

 

از همه دانشجویان علاقمند جهت شرکت در اردوی جهادی تابستان 92 تقاضا میشود تا پایان اردیبهشت جهت ثبت نام به پایگاههای بسیج دانشکده ها مراجعه نمایند.




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 اردیبهشت 11 توسط جهادگر

 

چه روزایی بود !!!

15 روز تلاش برای خوب بودن.

 15 روز تلاش برای کمک برای مردم.

 15 روز تلاش برای دروغ نگفتن.

 15 روز تلاش برای دوست خوب پیدا کردن.

 15 روز تلاش برای گناه نکردن.

 15 روز با بچه های روستا بودن.

 15 روز صبحها و عصرها کار کردن.

 15 روز به کوچک و بزرگ سلام کردن.

 15 روز با مشکلات دست و پنجه نرم کردن.

 15 روز به دنبال حسینیه و مترجم گشتن.

 15 روز اشلونک و شسمک گفتن.

 15 روز فشار و قند خون گرفتن.

 15 روز خندیدن و گریه کردن و عصبانی شدن.

 15 روز سر زدن به خانه های مردم بصورت سر زده و اکثراً اتاق تمیز و آماده برای پذیرایی داشتن.

 15 روز تلاش برای الگوی خوب شدن برای بچه های روستا و ...

آیا دقت کرده اید تو این 15 روز چه اتفاق هایی افتاده؟ آیا دقت کرده اید این 15 روز میتونه یک الگوی کوچیک باشه برای کل زندگیمون؟ آیا دقت کردید چقدر ما خوب بودیم تو اون روزا؟ آیا میتونیم خوب بمونیم؟ آیا میتونیم مثل اون روزا به خدا نزدیک باشیم؟ البته جواب بله است پس بیاییم شروع کنیم. فقط یه ذره اراده میخواد. بیایید گناه نکنیم و خوب باشیم. بیایید به همه سلام کنیم. بیایید به همون سادگی برخورد کنیم. بیایید اون دوستای خوبی رو که پیدا کردیم از دست ندهیم. بیایید به همین سادگی صله رحم بجا بیاریم و هزار بیایید دیگه ...

پس زیاد سخت نیست بیایید دلهای خودمان را صاف کنیم. هر کینه و کدورتی از هر کسی داریم بیرون کنیم و از نو شروع کنیم. اصلا سخت نیست فقط یک یا علی میخواهد. پس هر کی پایه هست یا علی ...

 




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 اردیبهشت 9 توسط جهادگر

 

کیسه کشی: نام دیگر «مطالبات اداری» است. این اصطلاح زمانی استفاده می شود که قصد داریم مسئولی را به جهت عدم توجه کافی به محرومیت ها مورد نقد و مطالبه جدی قرار دهیم. (البته خیلی جدی)

ادارات تُپُل: زمانی که باادارات و نهادهایی مواجه می شویم که به جهت گستره نیروی انسانی و رویه کنداداری(بروکراسی) قادر به اجابت درخواست ارباب رجوع یا بچه های جهادی نیستند.

غذای پرچم: اصل این واژه مربوط به دوران دفاع مقدس است که شامل غذایی است با محتوای خیار با رنگ سبز، گوجه با رنگ قرمز و پنیر به رنگ سفید که الوان پرچم جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کریستف کلمب جهادی: خطاب به فرد یاافرادی است که روستای جدید را کشف کرده اند که یا در نقشه منطقه نبوده و یا حتی نزدیکترین روستاها به روستای مذکور از وجود چنین روستایی بی خبر بودهاند.

خالی دور زدن: فردی که در اردوی جهادی شرکت کرده اما کاری انجام نمیدهد و غالباً بیکار است. اصطلاح دیگری است برای افراد پیچ !

جهاد در جهاد: زمانی که اردوی جهادی را با تمام شرایط سخت آن در ماه مبارک رمضان برگزار کرده و با زبان روزه به خدمت رسانی بپردازیم.

خادم: در اردوی جهادی به مسئول یا به قول امروزی ها به رئیس گروه یا اردو؛ «خادم» می گویند. تا به بهانه این نامگذاری، فضای اردو  متواضعانه تر بشه.

غذای سفید: زمانی که غذا «ماست» باشه ... البته با نون.(اونهم از نوع نزدیک به کپک زدش)
ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ جمعه 92 اردیبهشت 6 توسط

بسم ا...

از داروهایی که  پارسال با خودمون برده بودیم جنوب کلی باقی مونده بود  و امسال این داروها و آمپول ها رو ما بین وسایلی دیگه ای که از دفتر ساری آورده بودیم دیدم،همشون تقریبا تاریخ مصرف گذشته بودن و ماهم اونا رو یه گوشه ای گذاشتیم تا روز آخر بندازیمشون دور!!!!!

شب آخری که تو نمازخونه مدرسه همه داشتن وسایل گروه های خودشونو جمع میکردن ما هم مشغول جمع اوری وسایل گروه بهداشتی بودیم که یاد اون قرصا و آمپولا افتادم،همه رو ریختم تو یه پلاستیک و گذاشتم بیرون در نمازخونه،درکنار باقی آشغلا!!!

یکی از دوستامون که معروف شد به بابای مدرسه،مشغول آتیش زدن آشغالا به صورت سری به سری بود،ما هم یادمون رفت بگیم این آشغالای ما سوزوندنی نیست و توش آمپول هست خطرناکه!!!!!

رفتم تو ، دو سه دقیقه بعد یهو شروع شد : تخ توخ ...!!! اصلا یه وضی...

دویدم بیرون دیدم بچه ها بابای مدرسه رو میکشن عقب و میگن جلو نرو!! پرسیدم چه خبر شده ؟ گفتن آشغالای شما رو انداختیم توش یهو....!!!!

حالا این بابا اصرار داره بره جلو که آشغالا رو در بیاره!نذاشتیم،حداقل دوست نداشتیم روز آخری سر کسی بلایی بیاد و جانباز بدیم!جالب بود حدود 1 ساعتی این آشغالا سوخت و هرازگاهی این پوکه ها میترکید و  صدای تیر و ترکش میپیچید تو حیاط!!!!! به قول بابا ی مدرسه اونا پوکه نبودن اونا خمسه خمسه بودن!!! البته ما همون 1 ساعت رو با یه چوب دستی دور و بر بابا بودیم که یه وقتی هوس نکنه بره سمت اون آتیش و خمسه خمسه ها...!!!!




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 اردیبهشت 2 توسط

بسم ا...

در خدمت اولین میهمان صندلی داغ جناب آقای اکبر حسین نژاد هستیم.

هر چه میخواهد دل تنگتان با رعایت قوانین ذیل !! در قسمت نظرخواهی ها بپرسید و ایشون هم ان شاا... در اولین فرصت پاسخ میدن.





طبقه بندی: اولین میهمان صندلی داغ
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 اردیبهشت 1 توسط

بسم ا...

با عرض سلام خدمت جهادگران و دیگر دوستان محترم 

با بخش صندلی داغ در خدمت شما هستیم.

نحوه کار  در این بخش به این صورت هست که مثلا در عرض 2 هفته یکی از جهادگران و یا یکی از دوستانی که اعضا میشناسند (البته با موافقت همه ی اعضا )  میهمان صندلی داغ می شود و دوستان دیگر از ایشان سوال میپرسند و  میهمان صندلی داغ جواب می دهد   .

البته این صندلی داغ یکسری قوانین هم دارد و از همه خواستاریم به قوانین احترام گذاشته و رعایت کنند.

1-سوالات نباید به صورت جنگ و جدل یا انتقام یا دوئل یا مسخره کردن یا کشمکش یا ... باشد.

2- پرسیدن سوالات خصوصی منعی ندارد ولی میهمان برنامه در پاسخ یا عدم پاسخگویی به سوالات مختار است.

3- سوالاتی که مطرح می شوند نباید حرمت افراد و حریم خصوصی اشخاص را نقض نماید.

4- با توجه به محدود بودن زمان صندلی داغ هر کدام از میهمانان، سوالات خود را پس از پاسخ به سئوالات قبلی از طرف میهمان مطرح نمایید تا میهمان برنامه بتواند بطور کامل به سوالات پاسخ دهد.

 

تذکر : دوستان نظر دهنده فقط مجاز به پرسیدن سوالات خود هستند و اظهار نظر درباره جوابها و تفسیر گفته های مهمان و همینطور طراح سوال مجاز نیست.

 و قوانین مربوط به میهمان صندلی داغ:


1- میهمان صندلی نیز باید در پاسخگویی به سوالات شئونات اخلاقی را رعایت و احترام فرد را نگه دارد.

2- میهمان برنامه مختار است که هر گونه که دوست دارد با البته (در کمال ادب) به سوالات پاسخ دهد . در کل پاسخ دادن به سوالات مطرح

شده برای میهمان برنامه اجباری نیست.

3- میهمان باید حداقل روزی یکبار به پست صندلی خود سر زده و پاسخ سوالات را بدهد.

4- در صورتی که میهمان صندلی داغ دیگر قادر به پاسخگویی به سوالات نیست به هر دلیل و در هر زمان، می تواند درخواست خود را به مدیر صندلی داغ ارسال نماید تا میهمان بعدی انتخاب شود.

 

 اولین میهمان صندلی داغ جناب آقای اکبر حسین نژاد هستند و ان شاا... از فردا به مدت 2 هفته شما میتونید در پست مربوط به خود ایشون سوالاتتون رو بپرسید.

 





طبقه بندی: صندلی داغ
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92 اردیبهشت 1 توسط

 

 

 

 

 

 

 

عجب ماجراهایی داشتیم ما تو شاوردی!!!!...........

طبق معمول هر روز در یکی از خونه هارو زدیم و واسه انجام برنامه آموزشی بهداشتی و پایش دارویی دست به کار شدیم،من و سلمانی هدایت شدیم به اتاقی که توش جمع،جمع خانوم ها بود.

وارد اتاق که شدیم علاوه بر دود سیگار،پیرزنی رو دیدم که با حال خیلی بد تو اتاق خوابیده بود و مدام ناله می کرد،از پرسش و پاسخ هایی که در مورد بیماری حاج خانوم از اطرافیانش کردم کاشف به عمل اومد که حاج خانوم مدتی قبل سکته کرده بوده و بعد اون اتفاق دیگه سلامتیشو کامل به دست نیاورد و هوشیاری کاملی هم نداشت.

منم که اوضاع بد پیرزن رو دیدم و از طرفی ام از بوی بد سیگار کلافه شده بودم عصبانی شدم و سعه صدرمو از دست دادمو!!!!!!!!!!!!!!!!! شروع کردم به روضه خوندن که چرا تو اتاقی که این حاج خانم مریض افتادن توش سیگار میکشین و با این کارتون دارین دستی دستی به کشتنش میدین و ....

رفتیم بالا منبر پایین بیا هم نبودیم.....(دوستان در جریان نحوه عصبانیت بنده هستن)!!!!!!!!!!

تمام مدتی که من نصیحتشون میکردم عروس حاج خانم مات و مبهوت نگاهم میکرد،بعد این که نطقم تموم شد عروسش بهم گفت خانوم دکتر،حاج خانوم خودش سیگار میکشه!!!!!!!!!!!!!!!!!

برق از چشام پریده بود!!!

گفتم چطور ممکنه؟!این که حتی کامل به هوشم نیست!!!!گفت عادت داره و نمیتونه ترک کنه!!!

خلاصه من که بدجور سنگ رو یخ شده بودم گفتم خیلی خوب حالا به حاج خانوم بگید میخوام فشارشو بگیرم،وقتی بهش گفتن حاج خانوم شروع کرد به ناله و گریه!!!

بعد گرفتن فشارش گفتم حالا چرا حاج خانوم داره گریه میکنه آخه؟!

عروس و نوه هاش بعد کلی خنده گفتن آخه فکر کرده بود میخوای فشارش بدی و بزنیش!!!!!!!!!!!!!!

جلل الخالق!!!

خلاصه از اونجا بود که شغل بنده در نظر حاج خانوم از مامایی به دلاکی تغییر پیدا کرد....




قالب وبلاگ