خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خرید ، تا بهشت از آنان باشد، درراه خدا جنگ می کنند ، چه بکشند یا کشته شوند... توبه:آیه 111
------------
جان و مال که هیچ نامشان را هم خدا خرید و شدند شهید گمنام...
اصلاً به دوربین حساسیت داشت. اگر بهانهی معرفی بشاگرد به مردم نبود، شاید در همان میناب همهی دوربینها را میگرفت و نمیگذاشت به منطقه برسند.
هر چه میگفتیم: حاجی! بگذار امسال از دادن جهیزیهها یک فیلم بگیریم، برای جذب خیر هم خوب است. قبول نمیکرد، میگفت بقیه هر کار میخواهند بکنند، اجرشان با خدا، بی سر و صدا جهیزیهها را بدهید به عروس و دامادهای بشاگردی بروند، یک وقت به شخصیتشان ضربه نخورد و خجالت نکشند. ما مثلاً خادم اینها هستیم!
کم میشد حاجی را عصبانی دید، به خصوص در حضور مهمانها. اما همین مهمانها که حاجی اغراقآمیز احترامشان را داشت و تحویلشان میگرفت، میتوانستند با بعضی کارها حاجی را عصبانی کنند، راحتترینش این بود که در حضور حاجی، شروع کنند از او تعریف و تمجید کردن، اول حالت چهرهی حاجی عوض میشد، اگر زیادهروی میکردند، محترمانه یکی، دو تشر و گلایه از حاجی تحویل میگرفتند.
کافی بود بفهمد کسی سید است، آن وقت میتوانستی نهایت تواضع و خضوع حاجی را ببینی.
همین مانده بود که کسی قلم به دست برود و بگوید: حاجی! میخواهم از خودت بگویی، اگر آشنا و رفیق و جوان بودی، احتمالاً یک مشت محبتآمیز، اما جاندار به بازویت میخورد که حداقل یک شبانهروز شیرینی دردش را حس میکردی. میگفت شما اگر میخواهی خدمت کنی، بیا و منطقه را ببین، از وضعیت این مردم بنویس تا قلماً در کمک به این شیعیان مظلوم شریک شوی.
فقط یک جا از خودش حرف میزد، آخر شب، سر جانماز، آن هم همه اظهار عجز بود و ناله و استغاثه که «یا لطیف ارحم عبدک الضعیف.». . .
و غریبانه هم آخرین جرعه را نوشید و رفت به آسمانهایی که آنجا دیگر غریب نبود و خب میشناختند عبداله والیِ بشاگرد را.
سنت عالم اما به گونهای دیگر است، از رحمت خدا به دور است که چنین گوهری نادیده بماند. حال که حجاب خودش از روی وجود لطیفش کنار رفته است، همه چیز به حرکتی در میآید تا او را به بندگان مشتاق نشان دهند که: اینگونه باید رفت، اگر مردش هستی!
مسجد«بنیفاطمه» خیابان سرچشمه چند بار پُر و خالی شد. نزدیکترین نزدیکان حاجی هم اکثر این جمعیت را نمیشناختند و مبهوت مانده بودند از این همه مردم که میآمدند و مانند عزیز از دست دادهها برای حاجی میگریستند. میخواستند مجلس هفتم را در مسجد کوچک محل خودشان (مسجد گلستان) بگیرند، اما این جمعیت ختم همهی برنامههای دنیایی را به هم ریخته بود؛ برنامههای آسمانی طور دیگری رقم خورده بودند.
این شروع راه بود، تا کمکم نام حاج عبدالله والی بر زبانها و تصویرها و قلمها بیفتد و چه دور است زمانی که کسی بگوید حقش ادا شده است.
حاجی! «تا خمینیشهر» کتاب توست که قطعاً اگر صد سال دیگر هم زنده بودی، به چاپ یک صفحهاش راضی نمیشدی. و ما مطمئنیم به اوج یقین، که اگر اقبالی به «تا خمینی شهر» میشود، در ادامهی سنت الهی است تا خاک گمنامی از گوهر تــو پاک شود. حاجی! کتابت برندهی «جایزهی جلال» شد و چند روز پیش «جایزهی کتاب سال» را هم گرفت. تا ثابت شود قطرهای اخلاص در این عالم گم نمیشود.
راستی حاجی! حاج محمود بشاگرد است. از گرفتن جایزهها خوشحال شده است، اما از دوربین فرار میکند!
|
|
امروز همه می دانند که جهاد چیست و حرکت های جهادی چه اهدافی را دنبال می کنند. مردم و مسئولان خوب می دانند که حرکت های جهادی برای سازندگی و آبادانی کشور و رفع غبار فقر و درماندگی از چهره جامعه با چه برنامه های جامع و مدونی پیش آمده اند. در ارزیابی ها و نظر سنجی هایی که در خصوص اثربخشی و نتیجه فعالیت های جهادگران در مناطق محروم استانها انجام شده، آمارها، رضایتمندی مردم و مسئولان را نشان می دهد. آنچه امروز حرکت های جهادی را خاص کرده، همان سبک زندگی و شیوه ای است که به ترویج آن پرداخته اند.
برای آسیب شناسی این حرکت ها به چه مواردی می پردازید؟ منبع:http://www.jahadgar.com |
اردوی جهادی تابستان 92 گروه جهادی شهدای گمنام در بخش چهار دانگه ساری با مرکزیت روستای قلعه سر برگزار گردید که این اردو با رضایت دانشجویان جهادگر و اهالی روستای قلعه سر و روستاهای اطراف برگزار شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جهادگر ؛ یکی از مهم ترین نکاتی که باید در اردوهای جهادی به آن توجه شود،زندگی جهادی است . این نوع از زندگی جهادی را بنده به زندگی انقلابی ویا به معنای دقیق تر کلمه زندگی چریکی تعبیر می کنم . زندگی چریکی،زندگی انقلابی یازندگی حماسی،زندگی در متن یک حماسه است . زندگی جهادی به تعبیر فرهنگ کاری شما ،یک زندگی بخصوصی را شامل می شود. منبع:http://www.jahadgar.com/
|
در تقابل با سبک زندگی صنعتی ، سبک زندگی جهادی مطرح می گردد. نوع زندگی که در آن رخوت و سستی جایی ندارد. و زندگی هدفمند بوده و در راستای دستیابی به اهداف، برنامه ریزی صورت می پذیرد. در سبک زندگی جهادی، انسان حضور خود را در جبهه حق یک فرض اساسی دانسته و با جریان باطل به مبارزه خواهد پرداخت. البته در طول تاریخ و در گذران دوران، نوع و شیوه مبارزه متفاوت بوده است و هر دوره ای شکل و شمایل جهاد متمایز از دوره های دیگر است. لازمه حضور در خاکریز جبهه حق، مسلح شدن به علم و ایمان و عمل صالح است. در این فضای تعریف شده، علی الدوام به رشد و پیشرفت باید اندیشید و در مسیر استقرار حاکمیت الهی در زمین تلاش نمود.ترسیم خط سیر مادی و معنوی خویش در سبک زندگی جهادی، معنا پیدا می کند.
واقعیت این است که جبهه باطل تمام هم و غم خویش را مصروف ضربه زدن به جبهه حق می نماید و شیطان صفتان لحظه ای از مخاصمه با موحدان غافل نیستند و آنوقت آیا رواست که ما تنها به بودن در جاده حق اکتفا کنیم و هیچ حرکت و رشدی نداشته باشیم؟!!
شهید کشوری خلبان حزب اللهی که در آذر ماه 59 از آسمان به عرش رفت در وصیت نامه اش چه زیبا گفته است که:
زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
تصور کنید برخی جوانان ما شب و روز را به هم ریخته اند وتا پاسی از شب بیدارند و از آن طرف تا نزدیکی های ظهر در خواب ناز به سر می برند. برخی دیگر هم کارشان این شده که به همراه رفقا به متراژ خیابانهای شهر بپردازند و... بدین ترتیب واژه بطالت را وزین نمایند.
در بخشی از کتاب گران سنگ مفاتیح الحیات علامه جوادی آملی به سبک زندگی اسلامی اشاراتی شده است . به عنوان نمونه به رابطه سحر خیزی با افزایش روزی و کار و پرهیز از تنبلی و کم همتی.حضرت امیر علیه السلام می فرماید : صبح زود در پی روزی رفتن، روزی را افزون می کند" و در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام شروع فعالیت روزانه و کار و تلاش را بعد از نماز صبح توصیه می نمایدو از تنبلی و بی حوصلگی برحذر می دارد.
به نظر می رسد که یک بازنگری کلی در زمینه سبک زندگی در حوزه فردی واجتماعی باید صورت پذیرد. تنها به یک مثال اکتفا می کنم. مرسوم شده است که دوستان هیاتی ما برنامه های مذهبی خویش را شبها برگزار کرده و تا دیر وقت ادامه می دهند که معلوم نیست چقدر بازدهی دارد و دست آخر هم نوجوانان و جوانان را در سحر خیزی دچار مشکل می کند. باید بپذیریم که در روایات متعدد به سحر خیزی بیش از شب نشینی توصیه شده است. بهتر است مراسمات در مختصرترین شکل و در کمترین زمان برگزار گردد و از طرفی دیگر بیشتر برنامه های جمعی خویش مانند جلسات هم اندیشی، برنامه های کوهنوردی و یا قرارها و دیدارها را به صبح ها منتقل کنیم.
منبع:mosmohammadi.blogfa.com
حرکتهای جهادی، مجموعه ای از فعالیتهای خودجوش است که توسط دانشجویان، طلاب حوزه های علمیه و دانش آموزان و دانشجویان داوطلب وسایر جوانان داوطلب در مناطق محروم کشور برگزار می شود و بنابر ظرفیت ها و توانایی های موجود در میان شرکت کنندگان، انواع خدمات از جمله انجام پروژه های عمرانی مورد نیاز منطقه، خدمات کشاورزی، پزشکی-درمانی، آموزشی- تحصیلی و ... در کنار فعالیتهای فرهنگی در آنها ارائه می گردد.
حرکتهای جهادی صرفا یک کار عمرانی یا فرهنگی یا اردوی خودسازی نیست، بلکه مجموعه جامعی است که آثار و برکات آن, در سه حوزه "مردم و اهالی مناطق محروم"،"شرکت کنندگان در این حرکتها"و "مسئولان و مدیران منطقه ای" قابل بررسی است. البته کلمات قادر نیستند این آثار و برکات را با همه ابعاد و گستردگی خود بیان کنند.باید اردوی جهادی رفت و این آثار و برکات را دید و حس کرد.
الف- آثار و برکات اردوهای جهادی برای منطقه و اهالی آن:
1. تقویت امید به زندگی و ایجاد انگیزه برای حضور در جوامع روستایی و مناطق محروم.
2. موفقیت در رفع ریشه ی بسیاری از محرومیتها، یعنی فقر فرهنگی منطقه و ارتقاءآن.
3. ترویج روحیه نشاط و کار، هم چنین ایجاد باور در میان اهالی این مناطق نسبت به توانایی های بومی برای حل مسائل و مشکلات.
4. رفع فقر مادی از چهره ی منطقه و حرکت به سمت عمران و ابادانی مناطق محروم.
ب- آثار و برکات اردوهای جهادی برای شرکت کنندگان در این حرکتها:
1. بهره مندی از فضای معنوی کم نظیر این سفرها و حرکت به سمت خودسازی.
2. چشیدن طعم محرومیت و فقر از نزدیک و ثبت صحنه های محرومیت در اذهان دانشجویانی که روزی مسئولیتی در این کشور بر عهده خواهند گرفت.
3. احیائ ارزشهای دینی و انقلابی و تداعی خالصانه ی صحنه هایی چون دفاع مقدس.
4. جهت گیری فعالیتهای علمی و فوق برنامه ی جوانان در راستای خدمت به مردم.
ج- آثار و برکات اردوهای جهادی برای مسئولان و مدیران کشور:
1. دلگرمی به کار و ایجاد انگیزه برای خدمت به مردم با مشاهده ایثار و کار خالصانه جوانان.
2. پاسخگویی در مقابل کم کاری های احتمالی و اهمال در تکالیف و وظایف، و اصلاح عملکردها.
3. شناخت بهتر مشکلات و معضلات منطقه و استفاده از مشاوره و تجربه ی جوانان در رفع معضلات.
متن زیر نوشته ای از یکی از بچه های سفر سبز دانشگاه صنعتی شریف از سال های قبل است که خواندن آن خالی از لطف نیست:
من پارسال رفتم اردوی جهادی. قبلاً یکبار دیگر هم چنین اردویی رفته بودم. کوچکتر بودم، سادهتر بودم، و با خودم آشناتر بودم. قرار که شد بروم اردوی جهادی، اردویِ سختِ کارگریِ خشنِ دور، خیلی فکر کردم که من برای چی باید بروم. صافتر بودم و سادهتر؛ فهمیدم برای چی بروم، رفتم و برگشتم و خیلی خوشحال بودم که در چنان اردویی بودم و در چنان جمعی بودم و چنان شبهایی بر من گذشت، که چه شبهایی بود! بعد از چه روزهایی! (کمترینش را به تو میگویم. همه عمرم از عقرب میترسیدم مثل … و آنجا عقرب بود و بچهها هم دیده بودند. با اون وضعیت محل اسکانمون و اون امکانات و ایمنی شب من چطور صبح میشد بماند؛ ولی زیاد نگذشت که مسأله حل شد. دیگر زیر آسمان که دراز میکشیدم، بسم الله میگفتم، و میرفتم توی فکر، تا وقتی که خواب چشمهای خیسم را ببرد آنقدر برایم لذت داشت که تو نمیتوانی بفهمی مگر اینکه تو هم رها شدن و سپردن را روزی تجربه کرده باشی.)
پارسال هم اردویی دیگر بود و بازهم شرایط طوری شد که توانستم بروم. ولی این بار بزرگتر بودم و باتجربه تر، و نیازی به آنهمه فکر کردن نبود؛ قبلاً هم رفته بودم و خوب بوده دیگر. رفتم و اردوی سختی بود و خسته شدم. کلنگ که میزدم زود خسته میشدم ولی وقت کار زود تمام نمیشد. سنگ میآوردم و زود خسته میشدم. بلوک خالی کردن که از همه سختتر بود و اصلا یکی دوبار پیچوندمش.
اغلب بچه ها و اکثر مسئولین، جهادی اولشان بود و من بار اولم نبود، پس لابد باتجربه بودم. باتجربه بودم و زیاد میدانستم، پس تحملم نسبت به اشکالات و بی نظمی ها خیلی کم بود و زیاد غر میزدم. زیاد نگذشت که اردو برایم خسته کننده شد، و معمولا بهم خوش نمیگذشت. اشکالات فکری هم کمکم پیدا کردم، و دیگر روحیهام را باخته بودم. گرچه اردو تمام نشد مگر آنکه خودم را بازیافتم، ولی خیلی از دست دادم و خیلی ضرر کردم. انتقادات جدی به آن اردو وارد بود، ولی مشکل من چیز دیگری بود. از خودم بود؛ که بزرگ بودم و باتجربه بودم. تیپ و ظاهرم تغییر نکرده بود. عقاید و آرمانهایم نیز. ولی چه فایده. شخصیت من واقعیت من است، و واقعیت من از عقاید من دور شده بود، و به زمین نزدیکتر. چاقتر شده بودم و زیاد میخوابیدم و زیاد گرسنه میشدم و زیاد میخوردم. نیازمند بودم، به آب، و به شربت آلبالوی وسط کار، به غذا و به مزه غذا که خوش باشد، و به خواب. و این آدم بهرهای از اردوی جهادی نمیبرد و آنهمه عرق که میریزد همه اسراف است و در خاک فرو میرود.
حالا که اردویی دیگر در پیش است، خیلی کار دارم با خودم. خیلی سنگ دارم که باید با خودم وابکنم. و به تو هم هشدار میدهم! که خوب فکر کن ببین کی هستی و چکاره ای. ببین مرد اردویِ سختِ کارگریِ خشنِ دور با اشکالات و بی نظمیهای کم یا زیاد هستی یا نه. و نمیتوانی مردش باشی مگر آنکه با خودت روراست باشی، که کی هستی و برای چه اردوی جهادی را میخواهی.