سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گروه جهادی شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی
نوشته شده در تاریخ جمعه 92 فروردین 23 توسط

 

بسم ا...

کار گروه علوم پزشکی از 26 اسفند 91 شروع شد و تا 8 فروردین 92 ادامه داشت،با کاری که پارسال صورت گرفت به جرات می تونم بگم زمین تا آسمون تفاوت داشت، خود بنده اسما تو گروه و رسما با گروه های دیگه بودم و این حتی باعث شده بود امسال هم مسئولین کمیته ها گله داشته باشن که چرا دیگه مثله پارسال با اونا نیستیم،اما کارهای امسال سنگین تر و مطمئتا پربارتر بود و در سال های بعد ان شاا... بهتر از این هم خواهد شد .

تجربه باعث شده خیلی از موارد رو تا به اینجای کار یاد بگیریم...

ما به عنوان گروه جهادی دانشگاه علوم پزشکی اولین و مهم ترین کاری که میتونیم و باید انجام بدیم آموزش بهداشت هست که متاسفانه نمیدونم چرا گاهی اوقات ما اینو فراموش میکینم و در پی کارهایی هستیم که حتی شاید خیلی هم به کار ما مربوط نباشه،مثلا ویزیت و یا حتی بودن یک پزشک در گروه،البته انکار نمیکنم که موثره اما نیاز نیست،چون مهم ترین کار که همون آموزش بهداشت هست تو این گروه های جهادی شکل گرفته انجام شد،حتی وقتی مدیر شبکه بهداشت شادگان هم گفت که چرا پزشک ندارید شاید لازم بود که وظیفه ی اصلی یک گروه علوم پزشکی جهادی رو برای ایشون توضیح میدادیم،در این روستاها ما باید بیشتر بر آموزش ها متمرکز شیم( بر ساده ترین چیزهای ممکن از قبیل دست شستن و مسواک زدن و..) فقط باید در زمینه پیشگیری و آموزش وارد شیم و درمان رو از ذهنمون پاک کنیم، تا اینجای کار به نظرم تجربه ثابت کرده در یک گروه  به یک ماما،داروساز،پرستار و مهندس بهداشت نیاز هست و دانشجوهای سایر رشته های علوم پزشکی هم در صورت حضور در این گروه ها درهمین زمینه ها فعالیت کنند،که البته دوستان گروه نوروز بسیار خوب کار کردند،رشته های داروسازی که کار مشاوره و ارجاع به پزشک رو برعهده داشتند،دانشجویان مامایی و پرستاری که در زمینه بهداشت زنان و مادران شیرده و تغذیه و فشار و مو!!!(یاد شامپو لیندانی که یکی از دوستان به خانواده ای داده بودن که موهای دخترشون شپش داشت میوفتم!!!صحنه ی بسیار جالبی بود زمانی که ایشون تاکید داشتن از این شامپو استفاده کنند!!! ... )کار کردند،دانشجوی بهداشت ما در زمینه آموزش های خاص بهداشت محیط و منازل و آقای حسین نژاد (در زمینه مشکلات پوستی) و آ.کریم پور و آ.قاسم پور هم تو بحث فشار و قند و آموزش های مرتبط با اون ها به همراه بینایی سنجی کار کردند و البته آ.قاسم پور نقششون از همه پررنگ تر بود به علت اینکه علاوه بر این کارها همیشه مسئول هماهنگی حسینیه ها و ماشین هم بودند.

بچه ها صبح از ساعت تقریبا 9 از محل اسکان خارج میشدند تا حدود ساعت 2 بعد از ظهر و عصر هم حدودا از ساعت 4:30 تا ساعت تقریبا 8:30 تو روستاها بودند، آموزش ها به صورت  چهره به چهره بود که یکی از بهترین و موثرترین روش هاست البته کمی وقت گیره (به نظرم این تجربه هم ثابت کرده تو این روش ما حتما باید زبون اون مردم رو بلد باشیم که بتونیم آموزش بدیم وگرنه ما فارسی بگیم و اونا هی بگن لاادرک لاادرک فایده نداره و به عنوان پیشنهاد تو این فرصتی که تا سال آینده داریم در حد یک گفتگوی ساده دوستان بتونن عربی یاد بگیرن خیلی خوب میشه!!!) و همینطور آموزش دسته جمعی که برای بچه ها در مدرسه توسط یکی از دوستان پرستاری دانشکده خودمون(روزی که به عنوان استراحت در نظر گرفته شد بچه ها رفتن مدرسه،ریا نیست چون ما که نبودیم!) و در روزهای دیگه توسط دوست پرستارمون که از دانشگاه آزاد بودن صورت گرفت هم ایشون هم دانش آموزان از کار خیلی راضی بودن(بچه ها خیلی به آموزش هایی که انجام گرفت علاقه نشون دادن) 

لازمه در مورد پیگیر بودن اعضای گروه بعد از اتمام کارها هم توضیحی بدم:

بعد از اتمام کار در روستاها،دوستان در صدد بودند کارهای صورت گرفته به همین صورت رها نشه و پیگیر بودن که گزارشی به مسئولین اون منطقه بدن،دونفر از خواهران به همراه یکی از آقایون صبح روز 8ام به مرکز بهداشتی و درمانی سالمی مراجعه کردند تا یه گزارشی به خ.دکتر!!! بدن ولی ایشون کل کارها رو با گفتن اینکه شماها فقط مراجعین ما رو زیادتر کردین و فشارسنجاتون مشکل داشت زیر سوال بردن!!! و همین باعث ناراحتی دوستان شد و باعث شد ما در صدد باشیم که با مسئول مرکز بهداشت و درمان شادگان یک صحبتی داشته باشیم...

4تا خواهر به همراه دو نفر از آقایون به سمت شادگان رفتیم،حدودا 45 دقیقه معطل شدیم که مدیر شبکه تشریف آوردن منشی ایشون گفتن که یک نفر میتونه بره و صحبت کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

به نظرم رسم مهمان نوازی این نبود که ما 6 نفری بریم و آخرش یه نفر بره صحبت کنه،ولی یه نفر یه نفری رفت تو تا صحبت کنه!!!!!!

و بعد از لحظاتی 5 نفر دیگه رفتن و 6 نفر تکمیل شدن..!

خلاصه اون روز حرفا زده شد با همه ی دغدغه ها شاید بعضی از حرفای اون مدیر رو قبول کردیم اما این تازه اول راهه...

ما فقط رفتیم و صحبت کردیم؛جای شکرش باقی هست که بچه ها نخواستن کار نیمه کاره باقی بمونه،همین ارتباط گیری با مسئول شبکه برای همه ی ما کلی ارزش داشت..

امیدوارم این تجربه هایی که تک تک ماها کسب کردیم بتونه یه جرقه ای باشه برای کارهایی که ما رو به اهدافمون میرسونه.

و فراموش نکنیم حالا که وارد این عرصه شدیم و تجربه های مختلفی کسب کردیم لازمه با همفکری و همکاری هم زمینه رو برای فعالیت های دیگه هم تو استان و شهر خودمون و هم تو استان ها و شهرستان های محرومی مثل شادگان فراهم کنیم.

" ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب"

 




قالب وبلاگ