باسلام. دوستاني که در آغاز سفر جان بودند
ولي اما که به امروز دگر بار کنارم نيستند
من در اين دهکده ي خاليه اينجا ماندم
ولي اما تو دگر راه نداري به جهاده اين زمين مانده ي ناچيز
تو بدان يار غريبست بيا خانه تهي کن
من گران باشمو اينجا نگران باشي يار
تو هماني که به اردوي جهادي بودي
تو هماني که دل پير جوان مانده آن مرد عرب را
با نگاه بي غمت و با صداي عاشقت
شاد کردي او را
دله تو هم شاد باد
پس همه مي دانيم
دوستان تنهايند
تو چرا جبهه گرفتي اي دوست؟؟؟
نگراني؟
به چه چيز؟به چه حال؟به کجا چنين شتابان اي دوست؟؟
تو بيا به آن جهادي که دلت صاف شود
تو بدان عاشق ديرينه ي ما هم اينجاست
و همان روستا هست
و نگاه ما را
طلبيدست بيا
تو رفيقم بودي
پس چرا نيم نگاهي به جهادي و مجاهد تو نداري اينجا؟
و تو اي خواهر من؟؟
زندگي را که جهادي ديدي!!!!
پس چرا شکر نکردي اينجا؟؟؟
و خدا مي داند و خدا مي بيند
و بدان غمگينست
و صداي ما هم
به نفس هاي جهادي بتپد
همه تان مجاهديد
پس جهادي باشيد